دیشب تو اومدی وقتی من خواب بودم
تو خواب خوشی غوطه ور بودم و تو صدام کردی
نشنیدم صداتو خیلی گنگ بود
شایدم چون صداتوصداتو خیلی وقته نشنیدم نشناختم
صدام کرده بودی و من من باب وعده ای که به خودت داده بودم خواب بودم
خواب هرچه بود ازاز غریبگی تو کنارم بهتر بود
حس کردم یه غریبه صدام میکنه
حس کردم دلم برای این صدای ناشناس تنگ شده
چه حس غریبی
نصف شب که از خواب پریدم
خودمو تنها توی چهاردیواری دیدم
و
یتیمانه صورتمو با دستام پوشوندم و های های گریه کردم
به حال قلب بی حالم
به حال قلب خورد شده م
به حال زار خودم
جواب این همه حال بد حال رو کی میده؟
حال ,خواب ,تو ,های ,خیلی ,قلب ,حال قلب ,توی چهاردیواری ,چهاردیواری دیدمو یتیمانه ,تنها توی ,دیدمو یتیمانه صورتمو
درباره این سایت